من حسین آرمند بیدگلی فرزند مرحوم مانده علی که در سال 1297شمسی در محله سلمقان بیدگل متولد شدم.
از لحاظ اصل و نسب با طایفه ی زاهدی ها از یک نسل هستیم.
در سن ده سالگی پدرم را از دست دادم و مادر مهربانم سرپرستی ما رابه بعهده گرفت و به بهترین شکل ممکن ما را پرورش داد و تربیت کرد.
تا کلاس پنجم ابتدایی نظام قدیم درس خواندم ودر 1328 به استخدام رسمی اداره ی پست کاشان در آمدم و بلافاصله حکم مرا بعنوان پستچی شهرم آران و بیدگل ابلاغ کردند .
بسیار به کار و حرفه ام علاقه مند بودم بطوری که هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب با پایپیاده و با کیسه ای از نامه های جمع آوری شده از مردم شهرم به طرف کاشان می رفتم.
شاید برای نسل فعلی نامه رسانی شغلی به نظر ساده باشد. ولی نبودنِ وسیله ی ایاب و ذهاب درآن زمان ، گرمای طاقت فرسای بالای 50درجه ی کویر ، سرمای خشک و سوزناک،طوفان هایی که شن های روان را به همراه داشت ، واقعاً مردی پولادین با عزمی راسخ راجهت انجام وظیفه به میدان می طلبید.
با علاقه ای که به کارم داشتم تمام این سختی ها را با انبساط خاطر پشت سرمی گذاشتم.
گاهی در موسم طوفان های شنی به مدت بیش از دوساعت در گودالی پناه می گرفتم تا اوضاع جوی آرام می شد و دوباره به مسیرم ادامه می دادم.
نامه ها را به اداره ی پست و تلگراف خانه کاشان در میدان مجسمه میدان پانزده خرداد فعلیمی بردم و با کیسه ی نامه های دولتی و سربازان و غیره به آران و بیدگل باز می گشتم.
خانه ای در محله ی مسلم آباد در حوالی باغ حیدرزاده به اداره ی پست اختصاص داده شده بود که در آن محل نامه ها را تفکیک و مجدداً با پای پیاده در آران و بیدگل و توابع توزیع می کردم.
یک روز نامه ای برای ارباب و کدخدای علی آباد مرحوم ارباب حسین میرزایی در علی آباد بردم که ایشان پس از تحویل گرفتن نامه مرا به خانه اش برد.
به محض ورود به حیاطِ باغ گونه ی خانه، چشمم به دختری افتاد که در بالای درخت به چیدن توت مشغول بود.
دل به دام افتاد و شدم دلباخته ی دختر ارباب محمد آباد....
با وساطتت مرحوم محمد علی نیکبخت به خواستگاری رفتم و شدم داماد کدخدا و ارباب روستای علی آباد ، ارباب حسین میرزایی محمد آبادی.
عمری را عاشقانه با همسرم در محله ی سلمقان بیدگل زندگی کردم و همسر مهربانم در تماممشکلات و سختی های کارم مددکار و یاری رسان من بود. که بحمدالله توانستیم با یاریخداوند بزرگ فرزندان نیک و شایسته ای تحویل جامعه دهیم.
مرحوم آرمند از زبان فرزند برومندش جناب آقای رحمت الله آرمند:
واقعا پدرم عمری را عاشقانه زندگی کرد ...عاشقانه با همسرش ، با فرزندانش ، با مردم آبادی اش، با کوچک و بزرگ و حتی با درختان باغچه ی خانه مان
و به آنانهم عشق می ورزید بطوری که بعد مرگش در سال 1369،درختان باغچه ی خانه ی پرمهرمان هم
روبه زردی گراییدند و به باغچه بان پیرشان پیوستند.
فعالیت اصلی پرتو کویر در کانال تلگرام و اینستاگرام و ایتا و روبیکا
با آدرس: parto_kavir@
ارباب حسین علی آبادی بودن نه محمدآبادی اشتباه نوشتید